طرح مسأله و ضروت بحث

در عصرى که جلوه ها و جاذبه ها و هیاهوى الگوى هاى غربى، جامعه بشرى را مورد هجوم بى امان خود قرار داده است و در غوغاى دنیاگرایى، ردپاى معنویات گم شده است، لازم است با معرفى الگوهاى فضیلت و کمال، چگونه بودن و چگونه زیستن را به دیگران و به ویژه نسل جوان و آینده ساز کشور اسلامى مان بشناسانیم.
بى شک یکى از ناب ترین الگوها در عصر حاضر که مجموعه اى از صفا و پاکى، خداجویى و وارستگى، خلوص و خشیت، رضا و صبر، آگاهى اجتماعى و باطل ستیزى، حق خواهى و... را در خود جمع نموده بود، رهبر کبیر انقلاب اسلامى ایران حضرت امام خمینى قدس سره الشریف بود.

مردى از تبار حماسه و از قبیله خورشید که آواى کفرشکن و نهیب ستم سوزش بر صحیفه تاریخ نقش بست، هم او که جلوه اى از ذوالفقار شب شکاف على علیه السلام را با جرقه اى از مناجات شبانه او، به ارث برده بود. آن عزیز، صاحب ویژگى هایى منحصر به فرد بود که به اعتراف دوست و دشمن، تحولى ژرف و عمیق در میان مسلمانان کشورهاى اسلامى و به ویژه جوانان تشنه حق و عدالت ایجاد کرد و او را به عنوان «اسوه اى حسنه» براى همه انسان هاى حق طلب در عصر تمدن فریبنده غرب مطرح ساخت. شاید در توصیف گوشه اى از شخصیت آن پیر سفر کرده، کلمات گهربار مقام معظم رهبرى ـ مدظله العالى ـ تا حدودى گویا و رسا باشد.

«آن بزرگوار، قوت ایمان را با عمل صالح، و اراده پولادین را با همت بلند، و شجاعت اخلاقى را با حزم و حکمت، و صراحت لهجه و بیان را با صدق و متانت، و صفاى معنوى و روحانى را با هوشمندى و کیاست، و تقوا و ورع را با سرعت و قاطعیت ، و ابهت و صلابت رهبرى را با رقّت و عطوفت، و خلاصه بسى خصال نفیس و کمیاب را که مجموعه آن در قرن ها و قرن ها به ندرت ممکن است در انسان بزرگى جمع شود، همه و همه را با هم داشت. الحق شخصیت آن عزیز یگانه، شخصیتى دست نیافتنى و جایگاه والاى انسانى او جایگاهى دور از تصور، و اساطیر گونه بود.
... او عبد صالح و بنده خاضع خداوند و نیایشگر گریان نیمه شب ها و روح بزرگ زمان ما بود. او الگوى کامل یک مسلمان و نمونه بارز یک رهبر اسلامى بود. 

... او با عمرى که روزها و ساعت ها و لحظه هایش با مراقبه و محاسبه سپرى مى شد صدها آیه قرآن را که در توصیف مخلصین و متقین و صالحین است، مجسم و عینى ساخت. او به انسان ها کرامت، و به مؤمنان عزّت و به مسلمانان قوت و شوکت، و به دنیاى مادّى و بى روحْ معنویت، و به جهان اسلامْ حرکت، و به مبارزان و مجاهدان فى سبیل اللّه شهامت و شهادت داد. او به همه فهماند که انسان کامل شدن و على وار زیستن و تا نزدیکى مرزهاى عصمت پیش رفتن افسانه نیست.»1
در این نوشتار، به توصیه هاى اخلاقى ـ عرفانى حضرت امام خمینی رحمه الله به فرزند بزرگوارش مرحوم حاج سید احمد خمینى رحمه الله است که در نامه هاى متعدد امام به فرزندشان آمده است پرداخته ایم و مطالب به شیوه اى بدیع، موضوع بندى و ارائه شده تا مطالعه آن براى خوانندگان آسان تر و دلپذیرتر گردد. در حقیقت سیره نظرى حضرت امام خمینی رحمه الله را به تصویر می کشیم.
 

فقرِ ذاتىِ تمام موجودات

فرزندم، احمد خمینى! «رَزَقَک الله هِدایتَه».2 جهان چه ازلى وابدى باشد یا نه و چه سلسله هاى موجودات غیر متناهى باشند یا نه، همه فقیرند؛ چون هستى، ذاتى آنان نیست.

اگر با احاطه عقلى جمیع سلسله هاى غیر متناهى را بنگرى، آواى فقر ذاتى و احتیاج را در وجود و کمال آن ها به وجودى که بالذّات موجود است و کمالاتْ ذاتىِ آن است، مى شنوى و اگر به مخاطبه عقلى خطاب به سلسله هاى فقیرِ بالذات نمایى که: «اى موجودات فقیر! چه کسى قادر است رفع احتیاج شما را نماید؟» همه با زبان فطرت، هم صدا فریاد مى زنند که: 

«ما محتاجیم به موجودى که خود، همچون ما فقیر نباشد در هستى و کمال هستى»؛ و این فطرت نیز از خود آنان نیست: «فِطْرَت الله الَّتى فَطَر النّاسَ عَلَیها لاتَبِدیلَ لِخَلقِ الله».3

فطرت توحید از خداوند است و مخلوقاتِ فقیرِ بالذّاتْ مبدّل نمى شوند به غنىّ بالذّات و امکان ندارد چنین تبدیلى، و چون بالذّات فقیر و محتاجند، جز غنىِّ بالذّاتْ کسى رفع فقر آنان را نخواهد کرد و این فقر که لازمِ ذاتى آنان است همیشگى است؛ چه این سلسله ابدى باشد یا نباشد، ازلى باشد یا نباشد و از هیچکس جز او کارگشایى نخواهد شد و هر کس هر کمال و جمالى دارد از خود نیست بلکه جلوه کمال و جمال اوست: «وَ ما رَمَیتَ اِذْرَمَیتَ وَلکنَّ الله رَمى»4. [او ـ جلّ و علا ـ] در هر چیز و هر فعل و هر گفتار و کردار صادق است و هر کس این حقیقت را دریابد و ذوق کند، به کسى جز او دل نبندد و از کسى جز او حاجت نخواهد.

سعى کن در خلوات، در این بارقه الهى فکر کنى و به طفل قلبت تلقین کن و تکرار کن تا به زبان آید و در مُلک و ملکوت وجودت این جلوه خودنمایى کند، و به غنىِّ مطلق بپیوند تا از هر کس جز او غنى شوى و از او توفیق وصول بخواه تا تو را از همه کس و خودى خودت بِبُرَد و تشریف حضور دهد و اذن دخول.5

 

انانیت، حجاب اصلى انسان

پسر عزیزم! او ـ جلّ و علا ـ اول و آخر و ظاهر و باطن است: «هُوَ الاْوَّلُ وَ الاْخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ اْلباطِن»6؛ «اَیکونُ لِغَیرک مِنَ الظُّهُورِ ما لَیسَ لَک حَتّى یکونَ هُوَ الْمُظْهِرُ لَک مَتى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجُ اِلى دَلیلٍ یدُلُّ عَلَیک وَ مَتى بَعُدْتَ حَتّى تَکونَ الاْثارُهِىَ الَّتى تُوصِلُ اِلیک عَمِیتْ عَینٌ لاتَراک عَلَیها رَقیبا»7

غایب نبوده اى که تمنا کنم ترا
پنهان نئى ز دیده که پیدا کنم ترا8

او ظاهر است و هر ظهورى ظهور اوست و ما خود حجاب هستیم. انانیت و انّیت ماست که ما را محجوب نموده، «تو خود حجاب خودى حافظ از میان برخیز».9

به او پناه ببریم و از او ـ تبارک و تعالى ـ با تضرّع و ابتهال بخواهیم که ما را از حجاب ها نجات دهد: «اِلهى هَبْ لى کمالَ الاْنْقِطاعِ اِلَیک وَ اَنِرْ اَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها اِلَیک حَتّى تَخْرِقَ اَبْصارُ الْقُلوُبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ اِلى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصیرَ اَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِک، اِلهى وَاجْعَلْنى مِمَّنْ نادَیتَهُ فَاَجابَک وَ لاحَظتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِک».10

پسرم! ما هنوز در قید حجاب هاى ظلمانى هستیم و پس از آن ها حجاب هاى نور است و ما محجوبان، هنوز اندر خم یک کوچه ایم.11
 

تفکر در موجودات عالم یکى از وسایل نجات از خودبینى

ما اگر ساعتى تفکر کنیم در موجودات عالم، که خود نیز از آن هاییم و بیابیم که هیچ موجودى از خود چیزى ندارد و آنچه به او و همه رسیده، الطافى است الهى و موهبتهایى است عاریت، و الطافى که خداوند منان به ما فرموده چه قبل از آمدن ما به دنیا و چه در حال زیستن، از طفولیت تا آخر عمر و چه پس از مرگ، به واسطه هدایت کنندگانى [است] که مأمور هدایت ما بوده اند، شاید بارقه اى از حبّ او ـ جلّ و علا ـ که محجوب از آن هستیم، در ما پیدا شود و پوچى و بى محتوایى خود را دریابیم و راه به سوى او ـ جلّ و علا ـ براى ما باز شود یا لااقل از کفر جحودى نجات یابیم و انکار معارف الهى و جلوه هاى رحمانى را براى خود مقامى محسوب نکنیم و به آن افتخار نکنیم که تا ابد محبوس در چاه وَیلِ خود خواهى و خودبینى شویم.

در نقلى است که: «خداوند تعالى به یکى از انبیاء خود خطاب کرد که یکى را که از خود بدتر مى دانى به ما عرضه کن، و او لاشه مردار حِمارى را چند قدم کشاند که عرضه کند و پشیمان شد. خطاب شد که اگر آورده بودى از مقام خود سقوط کرده بودى».

من نمى دانم که این نقل اصلى دارد یا نه، لکن در آن مقام که اولیا هستند شاید نظر به برترى خود، سقوط آوَرَدْ که آن خود بینى و خود خواهى است. 

اگر این گونه [است، آن وقت متوجه مى شویم که] چرا پیمبر خاتم صلى الله علیه و آله وسلم از ایمان نیاوردن مشرکان، آن گونه تأسف و تأثر جان فرسا داشت که مخاطب شد به خطاب: «لَعَلَّک باخِعٌ نَفْسَک عَلى اثارِ هِمْ اِنْ لَمْ یؤمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ اَسَفا»12؛ جز آنکه به همه بندگان خدا عشق مى ورزید و عشق به خدا عشق به جلوه هاى او است. 

او از حجاب هاى ظلمانى خود بینى ها و خود خواهى هاى منحرفان که منجر به شقاوت آنان و منتهى به عذاب الیم جهنّم که ساخته و پرداخته اعمال آنان است رنج مى برد و سعادت همه را مى خواست؛ چنانچه براى سعادت همه مبعوث شده بود و مشرکان و منحرفان کوردل با او که براى نجات آنان آمده بود دشمنى مى کردند.

ما و تو اگر توفیق یابیم که بارقه اى از این عشق به جلوه هاى حق که در اولیاى اوست در خود ایجاد کنیم و خیر همه را بخواهیم به یک مرتبه از کمال مطلوب رسیده ایم.

خداوند تعالى دل هاى مرده ما را به فیض رحمت خود و رحمت برگزیده خود که رحمة للعالمین است حیات بخشد.13
 

نظر به همه انسان ها با دیده رحمت و محبت

پسرم! اگر مى توانى با تفکر و تلقین، نظر خود را نسبت به همه موجودات، به ویژه انسان ها نظر رحمت و محبت کن. مگر نه این است که کافّه موجودات از جهات عدیده که به احصا در نیاید مورد رحمت پروردگار عالمیان مى باشند.

مگر نه آنکه وجود حیات و تمام برکات و آثار آن از رحمت ها و موهبت هاى الهى است بر موجودات، و گفته اند: «کلُّ مَوْجُودٍ مَرْحُومٌ»14.

مگر موجودى ممکن الوجود امکان دارد که از خود، به نفسه، چیزى داشته باشد یا موجودى مثل خود [که] ممکن الوجود [است] به او چیزى داده باشد؟

در این صورت رحمت رحمانیه است که جهان شمول است. مگر خداوند که رب العالمین است و تربیت او جهان شمول است تربیتش جلوه رحمت نیست؟ مگر رحمت و تربیت بدون عنایت و الطاف جهان شمول مى شود؟

پس آنچه و آن کس که مورد عنایات و الطاف و محبت هاى الهى است چرا مورد محبت ما نباشد؟ و اگر نباشد این نقصى نیست براى ما؟! و کوتاه بینى و کوتاه نظرى نیست؟!

هان! من پیر شدم و نتوانستم این نقیصه و سایر نقیصه هاى بى شمار را از خود بزدایم. تو جوانى و به رحمت و ملکوت حق نزدیکترى، سعى کن این نقیصه را از خود بزدایى. 

خداوند تبارک [و تعالى] تو را و همه را و ما را توفیق آن دهد که این حجاب را برداریم و آنچه مقتضاى فطرت الله است بیابیم.15

 

اولین قدم انحراف

پسرم! هیچ گاه دنبال تحصیل دنیا، اگر چه حلال او باشد، مباش که حب دنیا، گرچه حلالش باشد، رأس همه خطایا است16؛ چه خود حجاب بزرگ است و انسان را ناچار به دنیاى حرام مى کشد.

تو جوانى و با قدرت جوانى که حق داده است مى توانى اولین قدم انحراف را قطع کنى و نگذارى به قدم هاى دیگر کشیده شوى که هر قدمى، قدم هایى در پى دارد و هر گناهى ـ گرچه کوچک ـ به گناهان بزرگ و بزرگ تر انسان را مى کشد، به طورى که گناهان بسیار بزرگ در نظر انسان ناچیز آید؛ بلکه گاهى اشخاص به ارتکاب بعض کبائر به یکدیگر فخر مى کنند و گاهى به واسطه شدّت ظلمات و حجاب هاى دنیوى، مُنکر به نظر معروف؛ و معروف، منکر مى گردد.17
 

«حبّ دنیا» اساس بدبختى ها و هلاکت ها

پسرم! آنچه مورد نکوهش و سرمایه و اساس شقاوت ها و بدبختى ها و هلاکت ها و رأس تمام خطاها و خطیئه ها است حبّ دنیا است که از حبّ نفس نشأت مى گیرد.

عالَمِ مُلْک18 مورد نکوهش نیست بلکه مظهر حق و مقام ربوبیت او است و مهبط ملائکة الله و مسجد و تربیت گاه انبیا و اولیاء الله علیهم السلام است و عبادتگاه صلحا و محلّ جلوه حق بر قلوب شیفتگان محبوب حقیقى[است]، و حبّ به آن اگر ناشى از حبّ به خدا باشد و به عنوان جلوه او ـ جلّ و علا ـ باشد، مطلوب و موجب کمال است و اگر ناشى از حبّ به نفس باشد رأس همه خطیئه ها است. 

پس دنیاى مذموم در خود تو است، علاقه ها و دلبستگى ها به غیرِ صاحبْ دل، موجب سقوط است.

همه مخالفت ها با خدا و ابتلاء به معصیت ها و جنایت ها و خیانت ها از حبّ خود است، که حبّ دنیا و زخارف آن و حبّ مقام و جاه و مال و منال از آن نشأت مى گیرد؛ در عین حال که هیچ دلى به غیر صاحب دل به حسب فطرت بستگى نتواند داشت؛ لکن این حجاب هاى ظلمانى و نورانى که ما را و همه را از صاحب دل غافل دارد و به گمان و اشتباه خود، غیر صاحب دل را دلدار مى داند، ظلمات فوق ظلمات است.

ما و امثال ما به حجاب ها[ى] نورانى نرسیدیم و در حجاب هاى ظلمانى اسیر هستیم. آنکه گوید: «هَبْ لى کمالَ الاْنْقطاعِ اِلَیک وَاَنِرْ اَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها اِلَیک حَتّى تَخْرِقَ اَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ اِلى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ»19 از حجاب هاى ظلمانى گذشته است.

شیطان که در مقابل امر خدا ایستاد و به آدم خضوع نکرد، در حجابِ ظلمانىِ خودبزرگ بینى بود و «خَلَقْتَنى مِنْ نارٍ وَ اَنَا خَیرٌ مِنْهُ»20 گویان از ساحت ربوبى مردود شد و ما نیز تا در حجاب خودى هستیم و خودبین و خودخواه هستیم، شیطانى هستیم و از محضر رحمن مطرود.

و چه مشکل است شکستن این بت بزرگ که مادر بتها است21؛ و ما تا خاضع او و فرمانبردار او [نفس] هستیم خاضع براى خدا و فرمانبردار او ـ جلّ و علا ـ نیستیم و تا این بت شکسته نشود حجاب هاى ظلمانى دریده و برداشته نشود. 

اول باید بدانیم که حجاب چیست که اگر ندانیم، نخواهیم توانست در صدد رفعش ـ یا لااقل تضعیفش ـ بر آییم و یا لااقل هر روز به غلظت و قوّت آن نیفزاییم.

در حدیثى است که بعض اصحاب رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم خدمت ایشان بودند صدایى به گوششان رسید،  سؤال کردند: چه صدایى است؟ فرمودند: «صداى سنگى بود که هفتاد سال قبل از لب جهنّم حرکت کرده بود و حال به قعر جهنّم رسید»، آنگاه مطلع شدند که کافرى هفتاد ساله مرده است22. 

اگر حدیث صادر شده باشد، شاید آن بعض از اهل حال بوده یا با تصّرف رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم به گوششان رسیده، براى تنبیه غافلان و هشیارى جاهلان؛ اگر هم حدیث ـ که الفاظش را یاد ندارم ـ صادر نشده باشد لکن مطلب همین است.

ما یک عمر رو به جهنّم سیر مى کنیم و یک عمر نماز، که بزرگترین یادگاه خداى متعال است، پشت به حق و خانه او ـ جلّ و علا ـ و رو به خود و خانه نفس به جا مى آوریم و چه دردناک است که نمازما که باید معراج ما باشد و ما را به سوى او و بهشت لقاء او برد به سوى خود ما و تبعیدگاه جهنّم برد.

پسرم! این اشارت ها نه براى آن است که امثال من و شما راهى براى معرفت الله و عبادت الله به آن گونه که حق او است، پیدا کنیم با آنکه از اعرف موجودات23 به حق تعالى و حق عبادت و بندگى او ـ جلّ و علا ـ نقل شده است که:
«ما عَرَفناک حَقَّ مَعْرِفَتِک وَ ما عَبَدْناک حَقَّ عِبادَتِک»24؛ بلکه براى آن است که عجز خویش را بفهمیم و ناچیزى خود را درک کنیم و خاک بر فرق انانیت خود ریزیم بلکه از سرکشى این غول بکاهیم، باشد که توفیق یابیم مهارى و لگامى بر او زنیم، که از خطر عظیمى که جان را یادش مى سوزاند، رهایى یابیم.25
 

وارستگى از دنیا، وسیله آرامش قلوب

فرزندم! کر و فّر دنیا و نشیب و فراز آن به سرعت مى گذرد و همه زیر چرخ هاى زمان خرد مى شود و من آنچه ملاحظه کردم و مطالعه در حال قشرهاى مختلف [نمودم]، به این نتیجه رسیده ام که قشرهاى قدرتمند و ثروتمند، رنج هاى درونى و روانى و روحیشان از سایر اقشار بیشتر و آمال و آرزوهاى زیادى که به آن نرسیده اند بسیار رنج آورتر و جگر خراشتر است.

در این زمان که ما زندگى مى کنیم و دنیا گرفتار دو قطب قدرتمند است26؛ رنج و عذابى که سران آن کشورها بدان مبتلا هستند و نگرانى هاى جان فرسایى که هر یک از دو قطب در مقابل قطب دیگر دارند، قابل مقایسه با رنج ها و گرفتارى هاى قشرهاى متوسط، حتّى فقیر نیست.

رقابت آنان یک رقابت عملى نیست بلکه یک رقابت جانکاه است که کمر هر یک زیر آن خرد مى شود؛ گویى در مقابل هر یک، یک گرگ درنده با دهان باز و دندان هاى تیز ایستاده و قصد شکار او را دارد و این رنجِ رقابت در همه اقشار هست، از ثروتمند و قدرتمند گرفته تا طبقات دیگر، لکن هر چه بالا برود به همان اندازه درد و رنج رقابت بالا مى رود و آنچه مایه نجات انسان ها و آرامش قلوب است وارستگى و گسستگى از دنیا و تعلّقات آن است که با ذکر و یاد دائمى خداى تعالى حاصل شود.27

آنان که در صدد برترى ها به هر نحو هستند چه برترى در علوم، حتّى الهى آن، یا در قدرت و شهرت و ثروت، کوشش در افزایش رنج خود مى کنند. وارستگان از قیود مادّى که خود را از این دام ابلیس تا حدودى نجات داده اند در همین دنیا در سعادت و بهشت رحمتند.28
 

عاقبت و پیامد حبّ دنیا

و هان! آن خطر که در لحظات آخر جدایى از این عالم و کوچ به سوى جایگاه ابدى است، آن است که آن کس که مبتلا به حبّ نفس و دنبال آن حب دنیا ـ با ابعاد مختلف آن ـ است که در حال احتضار و کوچ، که بعض امور بر انسان ممکن است کشف شود و دریابد که مأمور خداوند او را از محبوب و معشوق او جدا مى کند، با دشمنى خدا و غضب و نفرت از او ـ جلّ و علا ـ کوچ کند و این عاقبت و پى آمد حب نفس و دنیا است و در روایات اشاره به آن شده است. 
شخصى متعبد [و] مورد وثوق نقل مى کرد که: «بر بالین محتضرى رفتم و او گفت: ظلمى را که خدا بر من مى کند هیچ کس نکرده؛ او مرا از این بچه هایم که با خون دل پرورش دادم مى خواهد جدا کند. و من بر خاستم و رفتم و او جان داد».

شاید بعض عبارات که نقل کردم اختلاف مختصرى با آنچه آن عالم متعبد گفتند داشته باشد، در هر صورت، آنچه گفتم اگر احتمال صحّت هم داشته باشد، به قدرى مهمّ است که انسان باید براى چاره آن فکرى بکند.29

 

چنین حالى را با همه مقامات دنیوى عوض مى کنم؟!

در آن روزهایى که در زمان رضا خان پهلوى و فشار طاقت فرسا براى تغییر لباس بود و روحانیون و حوزه ها در تب و تاب بسر مى بردند؛ ـ که خداوند رحمن نیاورد چنین روزهایى براى حوزه هاى دینى ـ شیخ نسبتا وارسته اى را نزدیک دکان نانوایى که قطعه نانى را خالى مى خورد، دیدم که گفت: 

«به من گفتند عمّامه را بردار من نیز برداشتم و دادم به دیگرى که دو تا پیراهن براى خودش بدوزد؛ الآن هم نانم را خوردم و سیر شدم، تا شب هم خدا بزرگ است».

پسرم! من چنین حالى را اگر بگویم به همه مقامات دنیوى مى دهم، باور کن. ولى هیهات، خصوصا از مثل من گرفتار به دام هاى ابلیس و نفس خبیث.30
 

نیرنگ هاى شیطان با پیر و جوان

و چه بسا شیطان باطنى با ما پیران به گونه اى و با شما جوانان به گونه دیگرى خدعه کند. 

با ما پیران با سلاح یأس از حضور و یاد حاضر براند که هان از شماها گذشته و شماها اصلاح شدنى نیستید و ایام جوانى که وقت کشت و درو بود رفت و در ایام ضعف و پیرى و کهولت که قدرت اصلاح از دست رفته و ریشه هواها و معاصى در تمام ارکان وجود نفوذ کرده و شاخه دوانده و تو را از لیاقت محضر او ـ جلّ و علا ـ انداخته و کار از کار گذشته، چه بهتر که این چند روز آخر عمر از دنیا استفاده هر چه بیشتر کنى.

و گاه با ما پیران نیز مانند شما جوانان عمل مى کند، به شما مى گوید شما جوانید و در این فصل جوانى وقت تمتّع و لذّات است، اکنون مطابق شهوات خود رفتار کن، انشاء الله در اواخر عمر راه توبه و باب رحمت خداوند باز است و خداوند ارحم الرّاحمین است.

و هر چه گناهان بزرگتر و بیشتر باشد پشیمانى و رجوع به حق در آخر عمر زیادتر و توجّه به خداى تعالى بیشتر و اتّصال به او ـ جلّ و علا ـ افزونتر خواهد بود.

چه بسیار مردم بوده اند که در جوانى بهره هاى جوانى را برده و در ایام پیرى تتمّه عمر را با عبادت و ذکر و دعا و زیارت ائمّه علیهم السلام و توسل به شفاعت آنان گذرانده و سعادتمند از دنیا رفته اند. 

به ما پیران نیز از این وسوسه ها مى شود که معلوم نیست به این زودى بمیرى، فرصت باقى است، چند روز آخر عمر توبه کن، بعلاوه باب شفاعت پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم باز است و مولا امیرالمؤمنین علیه السلام نخواهد گذاشت دوستانش را عذاب کنند و در وقت مردن او را خواهى دید و از تو دستگیرى خواهد کرد و از این مقوله هاى فراوان که به گوش انسان مى خواند.31
 

استدراج، بزرگ ترین حیله شیطان

پسرم! تا نعمت جوانى را از دست ندادى فکر اصلاح خود باش که در پیرى همه چیز را از دست مى دهى. 

یکى از مکاید شیطان که شاید بزرگترین آن باشد که پدرت بدان گرفتار بوده و هست ـ مگر رحمت حق تعالى دستگیر او باشد ـ استدراج است.

در عهد نوجوانى، شیطان باطن که بزرگترین دشمنان او است او را از فکر اصلاح خود باز مى دارد و امید مى دهد که وقت زیاد است؛ اکنون فصل برخوردارى از جوانى است و هر آن و هر ساعت و هر روز که بر انسان مى گذرد درجه درجه او را با وعده هاى پوچ از این فکر باز مى دارد تا ایام جوانى را از او بگیرد و آنگاه که جوانى رو به اتمام است او را به امید اصلاح در پیرى سرخوش مى کند.

و در ایام پیرى نیز این وسوسه شیطانى، از او دست نکشد و وعده توبه در آخر عمر مى دهد و در آخر عمر و شهود موت، حق تعالى را در نظر او مبغوض ترین موجود جلوه مى دهد که محبوب او را که دنیا است از دستش گرفته است؛ این حالِ اشخاصى است که نور فطرت در آن ها به کلى خاموش نشده است. 

و اشخاصى هستند که غرقاب دنیا آن ها را از فکر اصلاح به دور نگهداشته و غرور دنیا سرتا پاى آنان را فرا گرفته است. من خود چنین اشخاصى را در اهل علم اصطلاحى دیده ام و اکنون بعض آن ها در قید حیاتند و ادیان را هیچ و پوچ مى دانند.

پسرم! توجّه کن که هیچ یک از ما نمى تواند مطمئن باشد که به این دام شیطانى نیفتد. عزیزم! ادعیه ائمّه معصومین را بخوان و ببین که حسنات خود را سیئات مى دانند و خود را مستحق عذاب الهى مى دانند و بجز رحمت حق به چیزى نمى اندیشند.32
 

دل بستن به شفاعت اولیا و تجرّى در معاصى، نیرنگ بزرگ شیطان

دل بستن به شفاعت اولیا علیهم السلام و تجرّى در معاصى از خدعه هاى بزرگ شیطانى است. شما به حالات آنان که دل به شفاعت بسته و از خدا بى خبر شده و به معاصى جرأت مى کنند، بنگرید؛ ناله ها و گریه ها و دعاها و سوز و گدازهاى آنان را ببینید و عبرت بگیرید. 

در حدیث است که حضرت صادق علیه السلام در اواخر عمر، بستگان و فرزندان خود را احضار نمود و قریب به این مضمون به آنان فرمود که: 

«فردا با عمل باید در محضر خداوند بروید و گمان نکنید بستگى شما به من فایده دارد». علاوه بر این، احتمال دارد که شفاعت نصیب آنان شود که با شفیع ارتباط معنویشان حاضر باشد و رابطه الهى با آنان طورى باشد که استعداد براى نائل شدن به شفاعت داشته باشند و اگر این امر در این عالم حاصل نشود شاید بعد از تصفیه ها و تزکیه ها در عذاب هاى برزخ، بلکه جهنّم، لایق شفاعت شوند و خدا دانا است که اَمَدِ33 آنان تا چه اندازه است. 

علاوه بر آن آیاتى در قرآن کریم درباره شفاعت وارد شده است که با توجّه به آن ها نمى تواند براى انسان آرامش پیدا شود، خداوند مى فرماید: 

«مَن ذَا الذّى یشْفَعُ عِنْدَهُ اِلاّ بِاِذْنِه»34؛ و مى فرماید: «وَ لا یشْفَعُونَ اِلاّلمنِ اْرتَضى»35؛ و امثال آن، که در عین حال که شفاعت ثابت است لکن نصیب چه اشخاصى و چه گروهى و با چه شرایطى و در چه وقت شامل حال مى شود، امرى است که نمى تواند انسان را مغرور و جرى کند. 

امید به شفاعت داریم لکن این امید باید ما را به سوى اطاعت حق تعالى کشاند، نه معصیت.36
 

مغرور به رحمت حق مباش

پسرم! گناهان را، هر چند کوچک به نظرت باشند، سبک مشمار: «اُنْظُر الى مَنْ عَصَیتَ»37 و با این نظر، همه گناهان، بزرگ و کبیره است.

به هیچ چیز مغرور مشو، [حتى به] خداى تبارک و تعالى که همه چیز از او است و اگر عنایت رحمانیش از موجودات سراسر عالم وجود، لحظه اى منقطع شود اثرى، حتّى از انبیاء مرسلین و ملائکه مقربین باقى نخواهد ماند، چون همه عالم جلوه رحمانیت او ـ جلّ و علا ـ است و رحمت رحمانى او ـ جلّ و علا ـ به طور استمرار مبقى38 نظام وجود است که گاهى تعبیر شود از آن به «بسط و قبض فیض على سبیل الاستمرار». 

در هر حال حضور او را فراموش مکن و مغرور به رحمت او مباش، چنانچه مأیوس نباید باشى. و مغرور به شفاعت شافعان علیهم السلاممباش که همه آن ها موازین الهى دارد و ما از آن ها بى خبریم. 

مطالعه در ادعیه معصومین علیهم السلام و سوز و گداز آنان از خوف حق و عذاب او، سرلوحه افکار و رفتارت باشد. هواهاى نفسانى و شیطان نفس اماره ما را به غرور وامى دارد و از این راه به هلاکت مى کشاند.39
 

نکته اى مهم در خود سازى

پسرم! براى ماها که از قافله «ابرار» عقب هستیم یک نکته دلپذیر است و آن چیزى است که به نظر من شاید در ساختن انسان که در صدد خود ساختن است دخیل است.

باید توجّه کنیم که منشأ خوش آمد ما از مدح و ثناها و بدآمدنمان از انتقادها و شایعه افکنى ها حب نفس است که بزرگترین دام ابلیس لعین است. ماها میل داریم که دیگران ثناگوى ما باشند گرچه براى ما افعال شایسته و خوبى هاى خیالى را صد چندان جلوه دهند و درهاى انتقاد ـ گرچه به حق ـ براى ما بسته باشد یا به صورت ثناگویى در آید. 

از عیب جویى ها، نه براى آن که به ناحق است، افسرده مى شویم و از مدحت و ثناها، نه براى آنکه به حق است، فرحناک مى گردیم بلکه براى آنکه عیب من است و مدح من نیست، است که در این جا و آنجا و همه جا بر ما حاکم است. 

اگر بخواهى صحّت این امر را دریابى، اگر امرى که از تو صادر مى شود عین آن یا بهتر و والاتر از آن از دیگرى، خصوصا آن ها که همپالکى40 تو هستند صادر شود و مداحان به مدح او برخیزند براى تو ناگوار [باشد] و بالاتر آنکه، اگر عیوب او را به صورت مداحى در آورند [و تو از این امر ناراحت شوى]، در این صورت یقین بدان که دست شیطان و نفس بدتر از او در کار است.41

 

دعاها و مناجات هاى معصومین، راهگشاى عبودیت

پسرم! دعاها و مناجات هایى که از ائمّه معصومین علیهم السلام به ما رسیده است بزرگترین راهنماى آشنایى با او ـ جلّ و علا ـ است. و والاترین راهگشاى عبودیت و رابطه بین حق و خلق است و مشتمل بر معارف الهى و وسیله انس با او است و ره آورد خاندان وحى است و نمونه اى از حال اصحاب قلوب و ارباب سلوک است و [مواظب باش که] وسوسه هاى بى خبران تو را از تمسّک به آن ها، و اگر توانى از انس با آن ها، غافل نکند. ما اگر تمام عمر به شکرانه آنکه این وارستگان و واصلان به حق، ائمّه ما و راه نمایان مایند به نیایش برخیزیم از عهده برنخواهیم آمد.42
 

موجودات و حبّ وصول به کمال مطلق

بدان که در انسان ـ اگر نگویم در هر موجود ـ به حسب فطرت، حبّ به کمال مطلق است و حبّ به وصول به کمال مطلق، و این حبّ، محال است از او جدا شود و کمال مطلق محال است دو باشد و مکرّر باشد و کمال مطلق، حق ـ جلّ و علا ـ است. همه او را مى خواهند و دلباخته اویند، گرچه خود نمى دانند و در حُجُب ظلمت و نورند و با این حجب، پندارند چیزهاى دیگر مى خواهند و به هر کمال یا جمال یا قدرت یا مکانت که رسیدند به آن حد قانع نیستند و گم شده خود را در آن نمى یابند.

قدرتمندان و ابر قدرتان به هر قدرتى برسند دنبال قدرت فوق آن مى گردند و علم طلبان به هر مرتبه از علم برسند مافوق آن را مى خواهند و گم شده خود را که خود، غافل از آنند در آن نمى یابند.

اگر به قدرت طلبان، قدرت تسلّط و تصرّف در همه عالم مادّى از زمین ها و منظومه هاى شمسى و کهکشان ها و هر آنچه فوق آن ها است، بدهند و بگویند: «قدرت دیگرى فوق اینها و عالمى یا عوالمى دیگر فراتر از این ها است، آیا مى خواهى به آن ها برسى؟» محال است تمنّاى آن را نداشته باشند.

بلکه به لسان فطرت مى گویند: «اى کاش به آن ها نیز دست یابیم» و به همین گونه است طالب علوم، بلکه اگر شک کند که مقام دیگرى ـ فوق آنچه دارد ـ هست، فطرت مطلق جوى او گوید: اى کاش بود و من هم قدرت تصرّف در آن داشتم، یا سعه علم من آن را نیز شامل بود.43 
 

آرامش و وصول به حق، وسیله اطمینان قلوب

آنچه همه را مطمئن مى کند و آتش فروزان نفس سرکش و زیادت طلب را خاموش مى نماید وصول به او است، و ذکر حقیقى او ـ جلّ و علا ـ چون جلوه او است، استغراق در آن آرامش بخش است: «اَلا بِذِکرِ الله تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبْ»44.

گویى فرماید: توجّه توجّه! به ذکر او فرو رو، تا قلبت که سرگشته و حیرت زده از این سو به آن سو و از این شاخه به آن شاخه پرواز مى کند طمأنینه حاصل کند.

پس اى فرزند عزیزم! که خداوند تو را با ذکر خود مطمئن القلب فرماید، نصیحت و وصیت پدر سرگشته و حیرت زده ات را بشنو و به این در و آن در براى رسیدن به مقام و شهرت آنچه مورد شهوات نفسانیه است مزن، که به هر چه برسى از نرسیدن به مافوق او متأثّر مى شوى و حسرت بالاتر را مى برى و ناراحتى روحیت افزون مى شود.

اگر گویى تو خود چرا به خود این نصیحت را نکنى؟ گویم: «اُنْظُرْ اِلى ما قالْ، لااِلى مَنْ قال»؛45 این حرف صحیح است، اگر چه از مجنونى یا مفتونى صادر شود. در قرآن کریم پس از آن که مى فرماید: «آنچه مصیبت در زمین و در نفوس شما وارد مى شود قبلاً ثبت است در کتاب»؛ گوید: «لِکیلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکمْ وَ الله لا یحِبُّ کلّ مُخْتالٍ فَخُورٍ»46.

انسان در این عالم در معرض تحولات است، گاهى مصیبت هایى بر او وارد مى شود وگاهى دنیا به او رو مى آورد و به مقام و جاه و مال (و) منال و قدرت و نعمت مى رسد و این هر دو پایدار نیست.

نه آن کم و کاستى ها و مصیبت ها تو را محزون کند که عنان صبر از دستت برود، که گاه شود آنچه مصیبت و کمبود است براى تو خیر و صلاح باشد: «عَسى اَنْ تَکرَهُوا شَیئا وَ هُوَ خَیرٌ لَکمْ»47؛ و در اقبال دنیا و رسیدن به آنچه شهوات اقتضا مى کند خود را مباز و تکبّر و فخر بر بندگان خدا مکن که بسا باشد که آنچه را خیر مى دانى شرّ باشد براى تو48. 49
 

دوستى دشمنان و دشمنى دوستان

پسرم! چه خوب است به خود تلقین کنى و به باور خود بیاورى یک واقعیت را که مدح مداحان و ثناى ثناجویان چه بسا که انسان را به هلاکت برساند و از تهذیب دور و دورتر سازد. 

تأثیر سوء ثناى جمیل در نفس آلوده ما، مایه بدبختى ها و دور افتادگى ها از پیشگاه مقدس حق ـ جلّ و علا ـ براى ما ضعفاءالنّفوس خواهد بود و شاید عیب جویى ها و شایعه پراکنى ها براى علاج معایب نفسانى ما سودمند باشد که هست، همچون عمل جراحى دردناکى که موجب سلامت مریض مى شود. 

آنانکه با ثناهاى خود ما را از جوار حق دور مى کنند دوستانى هستند که با دوستى خود به ما دشمنى مى کنند و آنان که پندارند با عیب گویى و فحّاشى و شایعه سازى به ما دشمنى مى کنند دشمنانى هستند که با عمل خود ما را اگر لایق باشیم اصلاح مى کنند و در صورت دشمنى به ما دوستى مى نمایند.

من و تو اگر این حقیقت را باور کنیم و حیله هاى شیطانى و نفسانى بگذارند واقعیات را آنطور که هستند ببینیم، آنگاه از مدح مداحان و ثناى ثناجویان آنطور پریشان مى شویم که امروز از عیب جویى دشمنان و شایعه سازى بدخواهان؛ و عیب جویى را آن گونه استقبال مى کنیم که امروز از مداحى ها و یاوه گوییهاى ثناخوانان.

اگر از آنچه ذکر شد به قلبت برسد، از ناملایمات و دروغ پردازى ها ناراحت نمى شوى و آرامش قلب پیدا مى کنى، که ناراحتى ها اکثرا از خود خواهى است. خداوند همه ما را از آن نجات مرحمت فرماید.50
 

زبان و شیوه دعوت انبیا

فیلسوفان با براهین عقلیه ثابت مى کنند حضور حق تعالى را در هر جا، لکن تا آنچه عقل با برهان ثابت نموده، به دل نرسد و قلب به آن ایمان نیاورد، ادب حضور به جا نیاورند و آنانکه حضور حق تعالى را به دل رساندند وایمان به آن آورده اند گرچه با برهان سر و کار نداشته باشند ادب حضور به جا آورند و از آنچه با حضور مولامنافات دارد اجتناب کنند. 

پس علوم رسمى هر چند فلسفه و علم توحید، خود حجابند و هر چه بیشتر شوند حجاب غلیظ تر و افزونتر گردد و چنانچه مى دانیم و مى بینیم لسان دعوت انبیا علیهم السلام و اولیاءِ خُلَّصْ سلام الله علیهم، لسان فلسفه و برهان رایج نیست بلکه آنان با جان و دل مردم کار دارند و نتایج براهین را به قلب بندگان خدا مى رسانند و آنان را از درون جان و دل هدایت مى نمایند.

و مى خواهى بگو: فلاسفه و اهل براهین، حجاب ها را افزون کنند و انبیا علیهم السلامو اصحاب دل کوشش در رفع حجاب کنند، لهذا تربیت شدگان اینان، مؤمنان و دل باختگانند و تربیت شدگان و شاگردان آنان، اصحاب برهان و قیل و قالند و با دل و جان، سر و کار ندارند.51
 

علوم رسمى، راه وصول به محبوب

و آنچه گفتم به آن معنى نیست که به فلسفه و علوم برهانى و عقلى نپرداز و از علوم استدلالى روى گردان، که این خیانت به عقل و استدلال و فلسفه است؛ بلکه به آن معنى است که فلسفه و استدلال، راهى است براى وصول به مقصد اصلى و نباید تو را از مقصد و مقصود و محبوب، محجوب کند. 

یا بگو این علوم عبورگاه به سوى مقصد هستند و خود مقصد نیستند و دنیا مزرعه آخرت است52 و علوم رسمى، مزرعه وصول به مقصودند؛ چنانچه عبادات نیز عبورگاه به سوى او ـ جلّ و علا ـ است؛ نماز بالاترین عبادت است و معراج مؤمن است53 و همه از اوست و به سوى اوست. 

مى خواهى بگو: تمامى معروف ها پله هایى است از نردبان وصول به او ـ جلّ و علا ـ و همه منکرات، بازدارندگان راه وصول هستند و عالم همه سرگشته او و پروانه جمال جمیل اویند.54

اى کاش!
و اى کاش که ما از خواب برخیزیم و در اول منزل که یقظه است وارد شویم؛ 

و اى کاش که او ـ جلّ و علا ـ با عنایات خفیه خود از ما دستگیرى فرماید و [ما را] به خود و جمال جمیلش رهنمود فرماید؛ 

و اى کاش که این اسب سرکش چموش نفس، آرام شود و از کرسى انکار فرود آید؛

و اى کاش این محموله سنگین را زمین مى گذاشتیم و سبک بارتر رو به سوى او مى کردیم؛ 

و اى کاش که چون پروانه در شمع جمال او مى سوختیم و دم بر نمى آوردیم؛ و اى کاش که یک گام به قدم فطرت بر مى داشتیم و اینقدر پاى به فرق فطرت نمى گذاشتیم و اى کاش هاى بسیار دیگرى که من در پیرى و در آستان مرگ از آن ها یاد مى کنم و دسترسى به جایى ندارم.55

توبه در جوانى آسانتر است
پسرم! اکنون با تو که جوانى صحبت مى کنم. باید توجّه کنى که براى جوانان، توبه آسانتر و اصلاح نفس و تربیت باطن سریعتر مى تواند باشد.

در پیران هواهاى نفسانى و جاه طلبى و مال دوستى و خود بزرگ بینى بسیار افزونتر از جوانان است؛ روح جوانان لطیف است و انعطاف پذیر و آنقدر که در پیران حبّ نفس و حبّ دنیا است، در جوان نیست. 

جوان مى تواند با آسانى نسبى خود را از شّر نفس اماره رها سازد و به معنویات گرایش پیدا کند. در جلسات موعظه و اخلاق آنقدر که جوانان تحت تأثیر واقع مى شوند، پیران نمى شوند. 

جوانان متوجه باشند و گول وسوسه هاى نفسانى و شیطانى را نخورند. مرگ به جوانان و پیران به یک گونه نزدیک است. کدام جوان مى تواند اطمینان حاصل کند که به پیرى مى رسد و کدام انسان از حوادث دهر مصون است؟ 

حوادث روزانه به جوانان نزدیکتر است. 

پسرم! فرصت را از دست مده و در جوانى، خود را اصلاح کن. پیران نیز باید بدانند که تا در این عالم هستند مى توانند جبران تبهکارى ها و معصیت ها را بکنند و اگر از اینجا منتقل شدند کار از دست آنان خارج است.56
 

امرى که احتمال آن کمر انسان را مى شکند

پسرم! سعى کن که با حق النّاس از این جهان رخت نبندى که کار بسیار مشکل مى شود. سر و کار انسان با خداى تعالى که ارحم الراحمین است، بسیار سهل تر است تا سرو کار با انسان ها. به خداوند تعالى پناه مى برم از گرفتارى خود و تو و مؤمنین در حقوق مردم و سر و کار با انسان هاى گرفتار؛ و این نه به آن معنى است که در حقوق الله و معاصى سهل انگارى کنى.

اگر آنچه از ظاهر بعض آیات کریمه استفاده مى شود در نظر گرفته شود، مصیبت بسیار افزون مى شود و نجات اهل معصیت به وسیله شفاعت، به گذشت مرحله هاى طولانى انجام مى گیرد. تجسّم اخلاق و اعمال و لوازم آن ها و ملازمه آن ها با انسان، از مابعد موت تا قیامت کبرى و از آن به بعد تا تنزیه و قطع رابطه به وسیله شدّت ها و عذاب ها در برازخ و جهنّم و عدم امکان ربط با شفیع و شمول شفاعت، امرى است که احتمال آن، کمر انسان را مى شکند و مؤمنان را به فکر اصلاح به طور جدّى مى اندازد.

هیچ کس نمى تواند ادّعا کند که قطع به خلاف این احتمال دارد مگر آنکه شیطانِ نفسش، چنان بر او مسلّط باشد و با او بازى کند و راه حق را بر او ببندد که او را منکر روشن و تاریک کنند و چنین کوردلان بسیار هستند. خداوند منّان ما را از شر خودمان حفظ فرماید.57

 

خدمت به مظلومان

و از امور مهمّى که لازم است وصیت نمایم، اعانت نمودن به بندگان خدا، خصوصا محرومان و مستمندان که در جامعه ها مظلوم و بى پناهند، هر چه توان دارى در خدمت اینان ـ که بهترین زاد راه تو است و از بهترین خدمت ها به خداى تعالى و اسلام عزیز است ـ به کار بَر و هر چه توانى در خدمت مظلومان و حمایت آنان در مقابل مستکبران و ظالمان کوشش کن.58
 

ارتباط با قرآن هر چند فقط با قرائت آن باشد

فرزندم! با قرآن این بزرگ کتاب معرفت آشنا شو، اگر چه با قرائت آن. و راهى از آن به سوى محبوب باز کن و تصور نکن که قرائت بدون معرفت اثرى ندارد که این وسوسه شیطان است.

آخر، این کتاب از طرف محبوب است براى تو و براى همه کس، و نامه محبوب، محبوب است اگر چه عاشق و محبّ، مفاد آنرا نداند و با این انگیزه، حبّ محبوب که کمال مطلوب است به سراغت آید و شاید دستت گیرد. 
ما اگر در تمام لحظات عمر به شکرانه این که قرآن کتاب ما است به سجده رویم از عهده برنیامده ایم.59
 

مداومت بر قرائت سوره حشر

پسرم! سوره مبارکه حشر را مطالعه کن که گنجینه هایى از معارف و تربیت در آن است و ارزش دارد که انسان یک عمر در آن ها تفکر کند و از آن ها به مدد الهى توشه ها بردارد، خصوصا آیات اواخر آن از آنجا که مى فرماید: «یا ایها الَّذین امَنُوا اتَّقُوا الله وَلتَنظُرْ نَفسٌ ما قَدَّمتْ لِغَد واتَّقُوا الله اِنَّ الله خَبیرٌ بِما تَعمَلُون»60 تا آخر سوره. در همین آیه لفظا کوچک، و معنا بسیار بزرگ، احتمالاتى است سازنده، هشیاردهنده که به بعض آن ها اشاره مى شود:

[این آیه] مى تواند خطاب به کسانى باشد که اول مرتبه ایمان را دارند مثل ایمان عامّه، در این احتمال امر به تقوى امر به اولین مراتب آن است که تقواى عامّه است و آن پرهیز از مخالفت [با] احکام ظاهرى الهى است و مربوط به اعمال قالبى است. 

به این احتمال جمله «وَلتَنظُرْ نَفسٌ ما قَدَّمتْ لِغَد»؛ تحذیر از پى آمدهاى اعمال ما است و شاهد است بر آن که آنچه عمل مى کنیم خود آن ها به صورت مناسب در نشئه دیگر وارد مى شوند و به ما خواهد رسید و آیات و اخبار زیادى در این باره آمده است.61

تفکر در همین امر، دلهاى بیدار را کفایت مى کند، بلکه دلهاى مستعد را بیدار مى نماید و ممکن است راه گشاى مراتب دیگر و مقامات بالاتر شود و ظاهر آن است که امر به تقوى مکررا، تأکید باشد، گرچه احتمال دیگر هم هست. و قوله: «ان الله خَبیر بِما تَعمَلُون»؛ باز تحذیر جدید است بر این که اعمال شما از محضر حق تعالى پنهان نمى ماند؛ چه، همه عالم محضر حق است.62
 

دوستان وارسته و متعهد انتخاب کن

از وصیت ها[ى] من که در آستان مرگ و نفس هاى آخر را مى کشم به تو که از نعمت جوانى برخوردارى، آن است که معاشران خود و دوستان خویش را از اشخاص وارسته و متعهّد و متوجه به معنویات و آنانکه به حبّ دنیا و زخارف آن گرایش ندارند و از مال و منال به اندازه کفایت و حدّ متعارف پا بیرون نمى گذارند و مجالس و محافلشان آلوده به گناه نیست و از اخلاق کریمه برخوردارند، انتخاب کن که تأثیر معاشرت در دو طرف صلاح و فساد اجتناب ناپذیر است. 

و سعى کن از مجالسى که انسان را از یاد خدا غافل مى کند پرهیز نمایى که با خو گرفتن به این مجالس، ممکن است از انسان سلب توفیق شود که خود مصیبتى است جبران ناپذیر.63
 

شدت بر کفار رحمتى است در شکل غضب

اهل معرفت مى دانند که شدت بر کفار که از صفات مؤمنین است و قتال با آنان نیز رحمتى است و از الطاف خفیه حق است و کفار و اشقیا در هر لحظه که بر آنان مى گذرد بر عذاب آنان که از خودشان است افزایش کیفى و کمّى «اِلى ما لانِهایةَ لَهُ»64 حاصل مى شود. 

پس قتل آنان که اصلاح پذیر نیستند رحمتى است در صورت غضب و نعمتى است در صورت نقمت؛ علاوه بر آن رحمتى است بر جامعه، زیرا عضوى که جامعه را به فساد کشاند چون عضوى است در بدن انسان که اگر قطع نشود او را به هلاکت کشاند.

و این همان است که نوح نبى الله ـ صلوات الله و سلامه علیه ـ از خداوند تعالى خواست: «و قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الارْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیارا اِنَّک اِنْ تَذَرْهُمْ یضِلّوُا عِبادَک وَ لایلِدوُا اِلاّ فاجِرا کفّارا»65؛ و خداوند تعالى مى فرماید: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتّى لاتَکونَ فِتْنَةً»66؛ و بدین انگیزه ونیز انگیزه سابق،تمام حدود و قصاص و تعزیرات از طرف ارحم الراحمین رحمتى است بر مرتکب و رحمتى است بر جامعه.67
 

لزوم دخالت در امور سیاسى و اجتماعى

و تواى فرزندم! از جوانى خود استفاده کن و با یاد او ـ جلّ و علا ـ و محبت به او و رجوع به فطرت الله بزیست و عمر را بگذران و این یاد محبوب هیچ منافات با فعالیت هاى سیاسى و اجتماعى در خدمت به دین او و بندگان او ندارد. 

بلکه تو را در راه او اعانت مى کند؛ ولى بدان که خدعه هاى نفس اماره و شیطان داخلى و خارجى زیاد است و چه بسا انسان را با اسم خدا و اسم خدمت به خلق خدا از خدا باز مى دارد و به سوى خود و آمال خود سوق مى دهد.
مراقبت و محاسبه نفس در تشخیص راه و خود خواهى و خدا خواهى از جمله منازل سالکان است. خداوند ما و شما را در آن توفیق دهد.68
 

گوشه گیر و کلِّ بر جامعه مباش

پسرم! از منْ گذشته [است]. «یشیبُ بْنُ آدم و یشُبُّ فیه خَصلَتان: الحِرص و طُولُ الْأمَلِ».69 لکن تو نعمت جوانى دارى و قدرت اراده، امید است بتوانى راهى طریق صالحان باشى.

...[مبادا] خود را از خدمت به جامعه کنار کشى و گوشه گیر و کلّ بر خلق الله باشى که این از صفات جاهلان متنسّک است یا درویشان دکان دار.
 
سیره انبیاء عظام، صلّى الله على نبینا و علیهم اجمعین و ائمّه اطهار علیهم السلام که سر آمد عارفان بالله و رستگان از هر قید و بند و وابستگان به ساحت الهى در قیام به همه قوا علیه حکومت هاى طاغوتى و فرعون هاى زمان بوده و در اجراى عدالت در جهان رنج ها برده و کوشش ها کرده اند، به ما درس ها مى دهد و اگر چشم بینا و گوش شنوا داشته باشیم، راه گشایمان خواهد بود: «مَن اصبَح و لَم یهتَمَّ بِامُورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ بِمُسلِمٍ».70

پسرم! نه گوشه گیرى صوفیانه دلیل پیوستن به حق است، و نه ورود در جامعه و تشکیل حکومت، شاهد گسستن از حق. میزان در اعمال، انگیزه هاى آن ها است.71

چه بسا عابد و زاهدى که گرفتار دام ابلیس است و آن دام گستر، با آنچه مناسب او است چون خودبینى و خودخواهى و غرور و عجب و بزرگ بینى و تحقیر خلق الله و شرک خفّى و امثال آن ها، او را از حق دور و به شرک مى کشاند و چه بسا متصدى امور حکومت که با انگیزه الهى به معدن قرب حق نائل مى شود، چون داود نبى و سلیمان پیامبر علیهماالسلام، و بالاتر و والاتر چون نبى اکرم صلى الله علیه و آله وسلم و خلیفه بر حقّش على بن ابى طالب علیه السلام، و چون حضرت مهدى ارواحنالمقدمه الفدا در عصر حکومت جهانیش.

پس میزان عرفان و حرمان، انگیزه است. هر قدر انگیزه ها به نور فطرت نزدیکتر باشند و از حُجب، حتّى حُجب نور72 وارسته تر، به مبدأ نور وابسته ترند تا آنجا که سخن از وابستگى نیز کفر است.73 
 

یکتا موعظه خدا را با دل و جان بشنو

پسرم! از زیر بار مسؤولیت انسانى که خدمت به حق در صورت خدمت به خلق است شانه خالى مکن که تاخت و تاز شیطان در این میدان، کمتر از میدان تاخت و تاز در بین مسؤولین و دست اندرکاران نیست و دست و پا براى بدست آوردن مقام هر چه باشد، چه مقام معنوى و چه مادّى مزن، به عذر آن که مى خواهم به معارف الهى نزدیک شوم یا خدمت به عبادالله نمایم، که توجّه به آن از شیطان است، چه رسد که کوشش براى بدست آوردن آن. 

یکتا موعظه خدا را با دل و جان بشنو، با تمام توان بپذیر و در آن خط، سیر نما: «قُلْ انَّما اَعِظُکم بِواحِدةٍ اَنْ تَقُومُوا لِلّه مَثْنى وَ فُرادى».74 

میزان در اول سیر، قیام لله است هم در کارهاى شخصى و انفرادى و هم در فعالیت هاى اجتماعى. سعى کن در این قدم اول موفق شوى که در روزگار جوانى آسانتر و موفقیت آمیزتر است. مگذار مثل پدرت پیر شوى که یا درجا زنى و یا به عقب برگردى، و این محتاج به مراقبه و محاسبه است. 

اگر با انگیزه الهى مُلک جّن و انس کسى را باشد، بلکه اگر بدست آورد، عارف بالله و زاهد در دنیا است و اگر انگیزه، نفسانى و شیطانى باشد هر چه بدست آورد، اگر چه یک تسبیح باشد، به همان اندازه از خداوند تعالى دور است و فاصله گرفته [است].75

 

فقط خدا را مؤثر بدان

پسرم! مجاهده کن که دل را به خدا بسپارى و مؤثرى را جز او ندانى. مگر نه عامّه مسلمانان متعبّد، شبانه روزى چندین مرتبه نماز مى خوانند و نماز، سرشار از توحید و معارف الهى است و شبانه روزى چندین مرتبه «ایاک نَعبُد و ایاک نَستَعین»76 مى گویند و عبادت و اعانت را خاص خدا ـ در بیان ـ مى دانند ولى جز مؤمنان به حق و خاصّان خدا، دیگران براى هر دانشمند و قدرتمند و ثروتمند کرنش مى کنند و گاهى بالاتر از آنچه براى معبود مى کنند؛ [براى دیگران انجام مى دهند] و از هر کس استمداد مى نمایند و استعانت مى جویند و به هر حشیش براى رسیدن به آمال شیطانى تشبّث77 مى نمایند و غفلت از قدرت حق دارند.

آنچه مى بینى همه ما و مثل ما بدان مبتلا است و آنچه باعث خوف من و تو از شایعه ها و دروغ پراکنى ها است و خوف از مرگ و رهایى از طبیعت و افکندن خرقه نیز ازاین قبیل است که باید از آن اتّقاء78 نمود؛ [همه ناشى از توجه و استمداد و عبودیت غیر حق و اتکال و اعتماد به غیر خداست]. 

و در این صورت مراد از: «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ»79 افعال قلبى است که در ملکوت، صورتى و در فوق آن نیز صورتى دارد و خداوند خبیر است به خطرات قلب همه و این نیز به آن معنى نیست که دست از فعالیت بردار و خود را مهمل بار آور و از همه کس و همه چیز کناره گیرى کن و عزلت اتخاذ نما که آن بر خلاف سنّت الهى و سیره علمى حضرات انبیاء عظام و اولیاء کرام است.

آنان علیهم صلوات الله و سلامه براى مقاصد الهى و انسانى همه کوشش هاى لازم را مى فرمودند، امّا نه مثل ما کوردلان که با استقلال، نظر به اسباب داریم بلکه هر چیز را در این مقام که از مقامات معمولى آنان است از او ـ جلّ و علا ـ مى دانستند و استعانت به هر چیز و استعانت به مبدأ خلقت مى دیدند و یک فرق بین آنان و دیگران همین است.

من و تو و امثال ما با نظر به خلق و استعانت از آن ها، از حق تعالى غافل هستیم و آنان، استعانت را از او مى دانستند به حسب واقع، گرچه در صورت، استعانت به ابزار و اسباب است [ولى] پیش آمدها را از او مى دانستند گرچه در ظاهر نزد ماها غیر از آن است و از این جهت از پیش آمدها، هر چند ناگوار به نظر ما باشد، در ذائقه جان آنان گوارا است.80
 

زمام تمام امور به دست خداست

پسر عزیزم احمد! ـ سلمک الله تعالى ـ در این اوراق نظر کن و «انظر الى ما قال و لا تنظر الى من قال»81. من خود آنچه به تو مى گویم گرچه خودم عارى و برى هستم لکن امیدوارم که براى تو تنبهى باشد. 

بدان که هیچ موجودى از موجودات از غیب عوالم جبروت و بالاتر و پایین تر چیزى ندارد و قدرتى و علمى و فضیلتى را دارا نیست و هر چه هست از او ـ جلّ و علا ـ است.

او است که از ازل تا ابد زمام امور را به دست دارد و احد و صمد است. از این مخلوقات میان تهىِ پوچ و هیچ، باکى نداشته باش و چشم امیدى هرگز به آن ها مبند که چشم داشتن به غیر او شرک است و باک از غیر او ـ جلّ و علا ـ کفر.82 
 

جمع بندی و نتیجه گیری 

در عصرى که جلوه ها و جاذبه ها و هیاهوى الگوى هاى غربى، جامعه بشرى را مورد هجوم بى امان خود قرار داده است و در غوغاى دنیاگرایى، ردپاى معنویات گم شده است، لازم است با معرفى الگوهاى فضیلت و کمال، چگونه بودن و چگونه زیستن را به دیگران و به ویژه نسل جوان و آینده ساز کشور اسلامى مان بشناسانیم.
بى شک یکى از ناب ترین الگوها در عصر حاضر که مجموعه اى از صفا و پاکى، خداجویى و وارستگى، خلوص و خشیت، رضا و صبر، آگاهى اجتماعى و باطل ستیزى، حق خواهى و... را در خود جمع نموده بود، رهبر کبیر انقلاب اسلامى ایران حضرت امام خمینى قدس سره الشریف بود. 

در این نوشتار، به توصیه هاى اخلاقى ـ عرفانى حضرت امام خمینی رحمه الله به فرزند بزرگوارش مرحوم حاج سید احمد خمینى رحمه الله است که در نامه هاى متعدد امام به فرزندشان آمده است پرداختیم و مطالب به شیوه اى بدیع، موضوع بندى و ارائه شد تا مطالعه آن براى خوانندگان آسان تر و دلپذیرتر گردد. در حقیقت سعی نمودیم که سیره نظرى حضرت امام راحل را به تصویر بکشیم.
امیدواریم این مطلب که با وجود حجمى اندک، معارف عظیمى را در خود جاى داده است بتواند در الگودهى به نسل جوان عزیز و بزرگوار سودمند واقع شود.

پی‌نوشت‌ها: 
1. حدیث ولایت، ج 1، ص 24.
2. خداوند هدایتش را روزى تو کند.
3. آن فطرت الهى که مردم را بر آن آفرید، آفرینش خدا را دگرگونى نیست. سوره روم30: آیه 30.
4. و اى پیامبر هنگامى که تو تیر افکندى، نه تو بلکه خدا افکند. سوره انفال(8): آیه 17.
5. وعده دیدار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمه الله، نامه 8/2/1361.
6. سوره حدید57: آیه 3.
7. آیا ممکن است براى غیر تو از ظهور نصیبى باشد که براى تو نیست، تا این که او وسیله ظهور تو گردد؟ کى غایب بوده اى که نیازمند برهان باشى تا به تو دلالت کند؟ و کى دور بوده اى که آثار مخلوقات وسیله رسیدن به تو شوند؟ (هرگز چنین نیست و) کور باد چشمى که تو را مراقب خود نبیند. (فرازى از دعاى امام حسین علیه السلام در روز عرفه).
8. دیوان فروغى بسطامى:کى رفته اى زدل که تمنا کنم تورا ××× کى بوده اى نهفته که پیدا کنم تو را.
9. دیوان حافظ: میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست ××× تو خود حجاب خودى حافظ از میان برخیز
10. بار الها بریدگى کامل از متعلقات را براى توجّه به خودت ارزانیم فرما و چشم دلهایمان را به فروغ نظر کردن به خودت روشن گردان، تا دیدگان دل پرده هاى نور را دریده و به معدن عظمت و جلال برسد و جانهایمان به عز قدس تو تعلق یابند. الها! مرا در شمار آنان قرار ده که ندایشان دادى، اجابتت کردند. و نیم نگاهى به آنان افکندى در برابر جلال تو مدهوش گشتند. (مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه).
11. وعده دیدار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمه الله، نامه 8/2/1361.
12. اى رسول! نزدیک است که اگر امّت به قرآن ایمان نیاورند جان عزیرت را از شدت حزن و تأسف بر آنان هلاک سازى. سوره کهف18: آیه 6.
13. وعده دیدار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمه الله، نامه 8/2/1361.
14. هر موجودى مشمول رحمت خداوند است.
15. وعده دیدار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمه الله، نامه 8/2/1361.
16. مضمون روایتى است از امام سجاد علیه السلام: «حب الدنیا رأس کل خطیئة» و روایتى است از امام صادق علیه السلام: «رأس کل خطیئة حب الدنیا» ـ اصول کافى، کتاب الایمان و الکفر، باب ذم الدنیا و الزهد فیها، حدیث 11 و باب حب الدنیا و الحرص علیها، حدیث 1.
17. وعده دیدار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمه الله، نامه 26/4/1363.
18. دنیا.
19. مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
20. اعراف 7: 12 و ص (38): 76. اصل آیه چنین است: «أَنَا خَیرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ».
21. چنانکه مولوى گوید: مادر بتها بت نفس شماست ×× زانکه آن بت مار و این یک اژدهاست
22. علم الیقین، المقصد الرّابع، الباب الثالث عشر، الفصل الرّابع.
23. منظور وجود مقدس پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم است.
24. آنچنان که حق معرفت تو است، تو را نشناختیم و آنگونه که حق عبادت تو است، تو را عبادت نکردیم، مرآت العقول کتاب الایمان و الکفر، باب الشکر.
25. وعده دیدار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمه الله، نامه 8/2/1361.
26. اشاره به زمان قبل از فروپاشى شوروى سابق است.
27. اشاره است به مضمون آیه شریفه: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکرِ الله أَلا بِذِکرِ الله تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛ آنان که ایمان آوردند و دلهاشان با یاد خدا آرام گیرد. هان! با یاد خدا دلها آرام گیرد»؛ سوره رعد13: آیه 28.
28. وعده دیدار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمه الله، نامه 26/4/1363.
29. وعده دیدار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمه الله، نامه 8/2/1361.
30. همان، نامه 26/4/1363.
31. همان، نامه 8/2/1361.
32. وعده دیدار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمه الله، نامه 28/9/1366.
33. فرجام و پایان.
34. چه کسى، جز به فرمان او، مى تواند در پیشگاهش به شفاعت برخیزد. سوره بقره2: آیه 255.
35. و هرگز شفاعت نمى کنند مگر آنان را که مورد رضایت خدا هستند. سوره انبیاء(21): آیه 28.
36. وعده دیدار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمه الله، نامه 8/2/1361.
37. بنگر چه کسى را نافرمانى کرده اى.
38. عامل بقاء.
39. وعده دیدار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمه الله، نامه 26/4/1363.
40. هم ردیف، اشخاصى که در یک پایه علمى، شخصیتى و غیره هستند.
41. وعده دیدار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمه الله، نامه 26/4/1363.
42. همان، نامه 8/2/1361.
43. وعده دیدار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمه الله، نامه 8/2/1361.
44. سوره رعد13: آیه 28.
45. به گفته بنگر، نه به گوینده (در غررالحکم ـ فصل 30، حدیث 11 ـ به این عبارت آمده است: انظر الى ما قال و لاتنظر الى من قال).
46. ... تا هرگز بر آنچه از دست شما رود دلتنگ نشوید و به آنچه به شما رسد دلشاد نگردید و خداوند دوستدار هیچ متکبّر و خودستایى نیست. سوره حدید57: آیه 23.
47. چه بسا چیزى را ناگوار شمارید در حالى که براى شما خیر است. سوره بقره2: آیه 216.
48. اشاره است به آیه کریمه: «وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکمْ»؛ سوره بقره2: آیه 216.
49. وعده دیدار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمه الله، نامه 8/2/1361.
50. همان، نامه 26/4/1363.
51. همان، نامه 8/2/1361.
52. الدّنیا مزرعة الاخرة.
53. قال رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم: الصّلوة معراج المؤمن. کتاب اعتقادات علامه مجلسى، ص 29.
54. وعده دیدار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمه الله، نامه 8/2/1361.
55. همان، نامه 8/2/1361.
56. وعده دیدار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمه الله، نامه 8/2/1361.
57. وعده دیدار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمه الله، نامه 8/2/1361.
58. همان.
59. وعده دیدار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمه الله، نامه 8/2/1361.
60. اى آنان که ایمان آورده اید! از خدا پروا کنید و هرکس بنگرد براى فرداى قیامت چه پیش فرستاده و تقواى خدا پیشه سازید، خدا بدانچه انجام مى دهید آگاه است. سوره حشر 59: آیه 18.
61. از جمله، از آیات و روایات ذیل این معنى که اعمال صور غیبیه دارند و در عالم پس از مرگ ملازم عامل مى باشند استفاده مى شود: «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً؛ و آنچه عمل کردند را حاضر بینند»سوره کهف18: آیه 49. «یوْمَ تَجِدُ کلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیرٍ مُحْضَراً؛ روزى که هر کس هر عمل خوبى که انجام داده حاضر شده بیند»؛ سوره آل عمران(3): آیه 30. «وَ أَنْ لَیسَ لِلْإِنْسانِ إِلاّ ما سَعى * وَ أَنَّ سَعْیهُ سَوْفَ یرى؛ آدمى را نیست جز آنچه به کوشش انجام داده و کوشش او بزودى (در قیامت) دیده خواهد شد»؛ سوره نجم53: آیه 40 و «یوْمَئِذٍ یصْدُرُ النّاسُ أَشْتاتاً لِیرَوْا أَعْمالَهُمْ * فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یرَهُ * وَ مَنْ یعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یرَهُ؛ در آن روز (قیامت) مردم به طور پراکنده باز گردند تا اعمالشان به آن هانشان داده شود پس هر کس به سنگینى ذره اى نیکى انجام دهد آن را مى بیند و هر کس به سنگینى ذره اى بدى انجام دهد آن را خواهد دید»؛ سوره زلزال(99): آیه 6،7،8.
از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: چون مؤمن داخل قبر شود نماز طرف راست و زکات سمت چپ او خواهد بود و نیکى (احسان) بر بالاى او قرار گیرد و صبر در جانبى دیگر خواهد بود، چون دو فرشته مأمور  سؤال بر او وارد شوند صبر به نماز و زکات و احسان گوید: رفیق خود را دریابید. اگر نتوانستید، من او را دریابم. اصول کافى، ج3، ص 134، کتاب الایمان و الکفر، باب الصبر، حدیث 8.
نیز از آن حضرت علیه السلام مروى است: چون مرده در قبر گذاشته شود شخصى نزد او متمثّل شود و به او گوید:اى فلان! ما سه تن بودیم، یکى روزى تو بود که با مرگت قطع شد، دیگرى خانواده ات که تو را گذاشتند و رفتند و من عمل تو هستم که با تو مانده ام...، بحارالأنوار، ج6، ص265.
62. وعده دیدار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمه الله، نامه 26/4/1363.
63. وعده دیدار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمه الله، نامه 26/4/1363.
64. تا آنجا که پایان و نهایتى بر آن نیست.
65. و نوح عرض کرد: خدایا هیچ یک از کافران را در روى زمین زنده مگذار، اگر آن ها را باقى گذارى بندگانت را گمراه مى کنند و فرزندى جز فاجر و کافر به دنیا نمى آورند. سوره نوح71: آیات 26 و 27.
66. و با آنان کافران جهاد کنید تا فسادى باقى نماند. سوره بقره(2): آیه 193.
67. وعده دیدار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمه الله، نامه 8/2/1361.
68. همان.
69. فرزند آدم پیر مى شود و همزمان دو خصلت در او جوان مى شود: حرص و آرزو پرورى. الوافى، ج 3، ص 890. و با اندکى اختلاف لفظى در: الخصال، ج 1، ص 73.
70. رسول اکرم صلى الله علیه و آله وسلم: کسى که صبح کند یعنى زندگى روزانه را شروع کند و به امور مسلمانان اهتمام نورزد مسلمان نیست. اصول کافى، ج 3، ص 238 (کتاب الایمان و الکفر، باب الاهتمام بامور المسلمین، حدیث 1 و 4 با اندکى اختلاف لفظى).
71. مضمون روایات متعدد راجع به اهمیت نیت، از قبیل روایت معروف: «انَّما ألاعمال بالنِیات» و «لا عَمَل الابِنِیة». روایات «باب النیه» در اصول کافى، کتاب الایمان و الکفر دیده شود.
72. اشاره به فرازى از مناجات شعبانیه است: «و اَنِرْ ابصار قُلُوبِنا بضیاء نَظَرها الَیک حَتّى تَخرق ابصار القُلُوب حُجُب النُّور»؛ چشم دلهایمان را به فروغ نظر کردن به خودت روشن گردان تا دیدگان دل پرده هاى نور را بدرد. مفاتیح الجنان.
73. وعده دیدار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمه الله، نامه 26/4/1363.
74. بگو: به یک سخن پندتان دهم و آن این که دو تن دو تن و تک تک براى خدا قیام کنید... سوره سبا(34): آیه 46.
75. وعده دیدار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمه الله، نامه 26/4/1363.
76. سوره حمد1: آیه 5.
77. متوسل شدن ـ پناه بردن.
78. پرهیز کردن.
79. سوره حشر59: آیه 18.
80. وعده دیدار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمه الله، نامه 26/4/1363.
81. به گفته بنگر نه به گوینده. در غررالحکم از حضرت على علیه السلام به این عبارت آمده است: «لا تنظر الى من قال و انظر الى ما قال».
82. وعده دیدار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمه الله، نامه 28/9/1366.

منبع:
سیره آفتاب: سیرى در سیره نظرى و عملى حضرت امام خمینى قدس سره، تدوین: نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه‌ها، دفتر نشر معارف، چاپ چهاردهم، تابستان 1391.